نویسنده: رامین خدا بخشی




 

شُک:

اولین احساسی که احتمال دارد به شما دست دهد حالت شُک است، چون هیچ کس برای شنیدن این که سرطان دارد، آماده نیست. این که سرطانی ها پس از آگاهی از بیماری شان از خود بپرسند. «چرا این اتفاق برای آن ها رخ داده؟» ، یا با خود فکر کنند که: «چرا دنیا با آن ها منصفانه برخورد نکرده؟»، غیرعادی نخواهد بود. به علاوه،
سرطانی ها نیز ممکن است تشخیصِ داده شده را قبول نداشته باشند، آن هم وقتی که خود را اصلاً بیمار نمی دانند.

انکار:

وقتی برای اولین بار بیماری سرطان تشخیص داده می شود، ممکن است فرد در باور و پذیرش این واقعیت که سرطان دارد، دچار اختلال شود؛ از این رو به این حالت «انکار» گفته می شود. انکار بیماری در عین حال می تواند برای بیمار سودمند باشد، چون به او برای سازگاری با تشخیص، زمان می دهد. به علاوه، انکار به بیمار فرصت می دهد تا نسبت به آینده امیدوار شود. انکار، زمانی که برای مدت طولانی ادامه یابد به عنوان یک مشکل جدی به حساب می آید، چون می تواند شما را از رفتن به سوی درمان های اساسی که برای تان بسیار ضروری هستند دور نگه دارد. مشکلات هنگامی پیچیده تر می شوند که شما سرطان را پذیرفته باشید، اما اطرافیان تان آن را انکار کنند. خبر خوب آن است که بیش تر مردم (چه آن هایی که مبتلا به سرطان هستند و چه عزیزان شان که از بیماران مراقبت می کنند) بر انکار فایق می آیند. با شروع درمان سرطان، بیش تر مردم می پذیرند که سرطان دارند.

خشم:

به مجرد پذیرش بیماری سرطان، ممکن است احساس خشم و ترس به سراغ تان آید، و طبیعی خواهد بود اگر از خود بپرسید «چرا من؟»، و از دست سرطان، تیم درمانی و همسرتان و اگر فردی مذهبی باشید، حتی از دست دادن خدا هم خشمگین شوید. خشم، گاهی اوقات از احساساتی سرچشمه می گیرد که به سختی قابل شناسایی هستند، نظیر ترس، حمله ی هراس، اضطراب یا ناکامی. اگر خشمگین هستید سعی نکنید وانمود کنید که همه چیز خوب است. با خانواده و دوستان خود راجع به خشم تان حرف بزنید. بیش تر مواقع حرف زدن باعث می شود که شما احساس بهتری پیدا کنید.

ترس و نگرانی:

اگر به سرطان مبتلا شوید ممکن است موارد زیر موجب ترس و نگرانی تان شوند:
- خود سرطان یا درمان آن که ممکن است با درد همراه باشد.
- اینکه چهره ای بیمار گونه به خود بگیرد و یا به خاطر درمان های سرطان، از نظر ظاهری متفاوت به نظر آیید.
- در مراقبت از خانواده ناتوان شوید.
-در پرداخت هزینه های زندگی با مشکل روبه رو شوید.
- در نگه داشتن شغل خود ضعف نشان دهید.
- مرگ
اعضای خانواده و دوستان تان نیز ممکن است در زمینه هایی دچار نگرانی شوند:
-وقتی شما را غمگین در حال درد کشیدن می بینند.
-زمانی که نتوانند به اندازه ی کافی از شما حمایت کنند، به شما عشق بورزند یا درک تان کنند.
-وقتی نتوانند بدون شما به زندگی خود ادامه دهند.
بعضی از ترس هایی که پیرامون سرطان وجود دارند، بر اساس داستان ها، شایعات و اطلاعات منسوخ شده ی گذشته شکل گرفته اند. بسیاری از مردم وقتی نسبت به سرطان و درمان آن اطلاعات درستی یابند، احساس بهتری پیدا می کنند.

فشار روانی:

بدن شما ممکن است در برابر فشار روانی و نگرانی ناشی از سرطان به شکل های زیر واکنش نشان دهد:
- ضربان قلب تان سریع تر شود.
- دچار سردرد و درد ماهیچه شوید.
- تمایلی به غذا خوردن نداشته باشید.
- دچار دل پیچه یا اسهال شوید.
- احساس لرزش، ضعف یا خواب آلودگی کنید.
- احساس درد در گلو و سینه داشته باشید.
- خیلی زیاد یا خیلی کم بخوابید.

درد:

اگر چه تقریباً همه از درد کشیدن می هراسند، ولی این مشکل زیاد مهمی نیست. بعضی از مردم به هیچ وجه دچار درد نمی شوند و بعضی ها هم گاهی با آن روبه رو می شوند. درد ناشی از سرطان تقریباً همیشه التیام می یابد. اگر درد می کشید، دکترتان می تواند راه هایی برای رهایی از آن به شما پیشنهاد کند. این راه ها عبارتند از:
- تجویز دارو
- کمپرس آب سرد یا برچسب های گرم کننده
-آرام سازی: شامل ماساژ یا گوش دادن به موسیقی های آرامش بخش
- تصویر سازی: نظیر تفکر راجع به مکان هایی که به شما شادی و آرامش می دهند.
- مشغول کردن حواس: مانند تماشای یک فیلم، پرداختن به سرگرمی های شخصی، یا هر کار دیگری که بتواند ذهن تان را از تمرکز روی درد متوقف کند.

کنترل و اعتماد به نفس:

با آگاهی از ابتلا به سرطان، ممکن است احساس کنید که سکان زندگی از کنترل تان خارج شده. این ناتوانی در کنترل ممکن است به دلایل زیر رخ دهد:
- نمی دانید زنده خواهید ماند یا نه
-کارهای روزمره تان به دلیل رفتن نزد پزشکان و درمان های تان، به هم ریخته شده است
- افراد از اصطلاحات پزشکی ای استفاده می کنند که شما آن ها را نمی فهمید.
- در انجام کارهای لذت بخش احساس ناتوانی می کنید.
- احساس درماندگی می کنید.
- از غریبه ها برای همراهی تان در درمان استفاده می کنید

اندوه و افسردگی:

بسیاری از افراد مبتلا به سرطان دچار اندوه یا افسردگی نیز می شوند. این یک واکنش طبیعی به هر نوع بیماریی اساسی است. هنگام افسردگی ممکن است دچار کمبود انرژی شوید، یا تمایلی به غذا خوردن نشان ندهید. افسردگی بعضی اوقات یک مشکل جدی است. اگر احساس اندوه یا یأس، فرمانروای زندگی تان شده، احتمال این که دچار افسردگی مرضی شده باشید وجود دارد. در ادامه 8 علامت اصلی افسردگی آورده شده است. اگر یک یا چند مورد از علامت های زیر را تقریباً هر روز تجربه می کنید، با متخصص تان در میان بگذارید:
- احساس ناکامی و بیچارگی، یا اعتقاد به این که زندگی بی معناست.
- عدم تمایل برای بودن با خانواده و دوستان.
- عدم تمایل به انجام دادن سرگرمی ها و فعالیت هایی که از آن ها لذت می بردید.
- از دست دادن اشتها یا عدم تمایل به غذا خوردن.
- گریه کردن برای مدت طولانی، یا چند بار در هر روز.
- مشکلات خواب، خیلی زیاد یا خیلی کم می خوابید.
- تغییر سطح انرژی بدن تان.
-افکار خودکشی، شامل نقشه کشیدن برای کشتن خود و افکار تکراری پیرامون مرگ.
افسردگی قابل درمان است؛ روان درمانی، مشاوره، شرکت در گروه های حمایتگر و در صورت نیاز تجویز داروهای ضد افسردگی می تواند به رفع آن کمک کند. روان درمانیِ شناختی- رفتاری و ورزش های هوازی (اروبیک) از روش های بسیار مؤثر در درمان افسردگی به شمار می آیند.

احساس گناه:

بسیاری از سرطانی ها احساس گناه می کنند، (برای مثال، ممکن است برای آن که عزیزان تان را نگران کرده اید خود را مقصر بدانید.) احتمال دارد به خاطر تحمیل بارهای عاطفی و مالی بر دوش دیگران از دست خودتان عصبانی باشید. یا به سالم بودن دیگران حسادت ورزید و از داشتن چنین احساسی شرمسار شوید. یا خود را به دلیل گزینش سبکی از زندگی که منجر به سرطان شده است سرزنش کنید، برای مثال، خود را به دلیل گرفتن حمام آفتاب که باعث سرطان پوست شده یا سیگار کشیدن که منجر به سرطان ریه شده نکوهش کنید. این احساسات برای افراد مبتلا به سرطان طبیعی به شمار می آید. به علاوه، خانواده و دوستان تان نیز ممکن است به دلایل زیر احساس گناه داشته باشند:
- در حالی که شما بیمار هستید، آن ها از سلامتی برخوردارند.
- آن ها به اندازه ای که می خواهند، نمی توانند کمک کنند.
- دچار فشار روانی و ناشکیبایی هستند.
آن ها ممکن است دوست داشته باشند که عالی ترین خدمات را به بیمار ارائه دهند، ولی وقتی نمی توانند تمام توجه و فهمی را که بیمار نیاز دارد به او بدهند، احساس گناه می کنند.
مشاوره و گروه های حمایتگر می توانند احساس گناه را کم تر کنند. اگر فردی از اعضای خانواده یا دوستان تان به صحبت کردن، مشاوره یا حضور در گروه های حمایتگر تمایل دارد، به دکتر یا پرستاران تان اطلاع دهید.

تنهایی:

سرطانی ها اغلب خود را تنها و با فاصله از دیگران احساس می کنند. ممکن است فرد کنید چون دوستان تان از سرطان شما بسیارعاجز شده اند، دیگر دوست ندارند شما را ببینند. بعضی افراد حتی ممکن است به دیگران تلفن هم نزنند. ممکن است فکر کنید به قدری بیمار هستید که نمی توانید سراغ سرگرمی ها و کارهایی بروید که قبلاً از آن ها لذت می بردید و بعضی اوقات حتی زمانی که با افراد مورد علاقه تان هستید، احساس کنید که هیچ کس شما را نمی فهمد و نمی داند بر شما چه می گذرد.
ممکن است ملاقات با سرطانی هایِ دیگر احساس تنهایی تان را کاهش دهد. تحقیقات نشان داده اند که بسیاری از سرطانی ها وقتی در گروه های حمایتگر قرار می گیرند یا با سرطانی های دیگر گفت و گو می کنند احساس بهتری می یابند.
«تقسیم خوشی، خوشی را دو برابر و تقسیم غم، غم را نصف می کند.»
«اتفاق های بد را باید به فرصت ها تبدیل کرد.»

امید:

اغلب اوقات (به محض آن که فرد بیماری سرطان را پذیرفت، احساس امید در او رشد می کند). دلایل گوناگونی برای امیدواری وجود دارد:
- درمان سرطان می تواند موفقیت آمیز باشد، بسیاری از افراد مبتلا به سرطان سال هاست زنده اند.
- سرطانی ها در زندگی شان فعال اند، حتی وقتی مشغول درمان خود هستند.
- شانس زنده ماندن با سرطان- و پس از سرطان- در حال حاضر بسیار بیش تر از گذشته شده است.
افراد اغلب تا سال های زیادی پس از سرطان شان زندگی می کنند. بعضی از پزشکان معتقدند که امید داشتن در رویارویی با سرطان به بدن کمک می کند. دانشمندان نیز به داشتن چشم انداز امیدوارانه و نگرشی مثبت به زندگی، با دیدی خوش بینانه می نگرند. در زیر راه هایی برای ایجاد نگرش های امیدوارکننده آورده شده است:
- احساسات امیدوارکننده تان را بنویسید و با دیگران راجع به آن ها حرف بزنید.
- روزهای تان را همان طور که در گذشته برنامه ریزی می کردید برنامه ریزی کنید.
- فقط به دلیل این که مبتلا به سرطان هستید از انجام کارهایی که دوست دارید اجتناب نکنید.(1)
- با مطالعه ی زندگی افرادی که از سرطان رنج برده اند و در حال حاضر زندگی سالم و فعالی دارند، با تمام قوا به مصاف بیماری بروید و به جای نگرانی از عوارض بیماری و درمان های آن، بر راه های بهبودی و کسب آرامش روان متمرکز شوید. در ادامه سرگذشت قهرمان نامدار جهان لانس آرمسترانگ آورده شده است.

لانس آرمسترانگ قهرمان ورزش، امید و انسان دوستی

لانس آرمسترانگ قهرمان دوچرخه سواری جهان و فاتح 7 دوره مسابقات دور فرانسه، از شاخص ترین بیماران مبتلا به سرطان است که با امید به بهبودی و استقبال از بیماری توانست بر آن غلبه کند.
لانس آرمسترانگ در سال 1996 در سن 25 سالگی، زمانی که مرد شماره ی یک دوچرخه سواری جهان و مرکز توجه به دنیا به شمار می رفت، دچار دردهای شدیدی شد که پس از آزمایش های مختلف مشخص شد مبتلا به سرطان بیضه ی بدخیم شده که تا ریه و مغز او گسترش یافته است. بلافاصله پس از تشخیص، در همان ماه اول تحت دو عمل جراحی، یکی برای برداشتن بیضه ها و دیگری جراحی مغز به دلیل گسترش آن به مغز، قرار گرفت. پس از جراحی ها، شیمی درمانی های او شروع شد.
آرمسترانگ از شیمی درمانی فوق العاده نفرت داشت، از این رو با رنجِ فراوان به سمت آن می رفت، ولی بجای غصه خوردن و گلایه از عوارض منفی شیمی درمانی، بر راه هایی برای بهبودی متمرکز شد. در این هنگام او به طور وسیعی از سوی اعضای خانواده و دوستانش مورد حمایت قرار می گرفت. هنوز 5 ماه از شیمی درمانی او نگذشته بود که این درمان بتدریج جواب داد و او بلافاصله شروع به تمرینات دوچرخه سواری کرد، ولی با این وجود، آینده ی ورزشی ای در هاله ای از ابهام بود. هر چند سرطان او را از نظر جسمانی و عاطفی آزرده بود، ولی او آن را یک «هدیه غیر منتظره» می دانست.
سلامت او که هیچ وقت در طول زندگیش به چالش گرفته نشده بود، به یک باره شکننده شد. حالا دیگر او ارزش هر چیز را بهتر می دانست و قدر تندرستی، خانواده و دوستانش را بسیار بیش تر می فهمید. او سرطان را «زنگ بیداری» نامید و چند ماه پس از تشخیص بیماری اش مؤسسه ای به نام «بنیاد لانس آرمسترانگ» تأسیس کرد که هدف آن گسترش تحقیقات در زمینه ی سرطان و اطلاع رسانی در جهت سرطان های مختلف بود. لانس پس از بهبودی، از سال 1999 تا سال 2005 برای هفت سال پیاپی قهرمان دوچرخه سواری جهان شد.(2)
او تشخیص سریع و اولیه ی سرطان را عاملی بسیار مهم در مبارزه و رهایی از آن می داند، هر چند در ابتدای ابتلا به سرطان بر این باور نبود. لانس در آغاز بیماریش به دلیل اهمیت دادن زیاد به قهرمانی و عشق ذاتیش به ورزش، به بیماری اش بها نداد و به همین دلیل وقتی به پزشک مراجعه کرد، اوضاعش بسیار وخیم بود. سرطان به بخش های بیش تری از بدنش سرایت کرده بود، به طوری که دکترها ابتدا بیماری اش را اشتباه تشخیص دادند و یک دور داروی اشتباه برایش تجویز کردند.
روزی که بالاخره نوع سرطانش مشخص شد، از دکترش پرسید : «دکتر! من چه قدر شانس بهبود دارم؟» دکتر جوابی نداد، سپس لانس پرسید:« زیر 50 درصد؟» دکتر سرش را تکان داد. باز پرسید: «زیر 20 درصد؟» دکتر باز هم سرش را تکان داد. مجدداً پرسید:« زیر 5 درصد؟» دکتر باز هم سرش را تکان داد!
شانس بهبودی آرمسترانگ به قدری پایین بود که هیچ کس درمان او را تصور هم نمی کرد، اما او فقط با امید به بهبودی و نساختن یک غول از سرطان توانست از دست آن نجات یابد. آرمسترانگ از بیماری اش به عنوان «بهترین اتفاق زندگی اش» نام می برد.(3)
بی تردید یکی از چهره های پر فروغ زندگی لانس آرمسترانگ مادرش است که نقش بسیار برجسته ای در پیروزی لانس بر سرطان دارد. او به عنوان یک هادی و الهام دهنده ی مهربان و شجاع، در زمانی که ترس و ابهام در مسیر زندگی فرزندش به کمین نشسته بودند، با حمایت و تقویت روانی در تجهیز او کوشید. مادر لانس همیشه یک شعار تربیتی داشت: «اتفاق های بد را باید به فرصت ها تبدیل کرد.»
لانس آرمسترانگ یکی از فعالان کمک های انسان دوستانه و شخصیتی با نفوذ و یک قهرمان بزرگ در همه ی سطوح به شمار می آید که در حال حاضر نهضتی در جهت اطلاع رسانی، مبارزه و رهایی از سرطان برای بسیاری از بیماران در بنیاد خود در تگزاسِ آمریکا به راه انداخته است. او یکی از سرشناس ترین ورزشکاران امریکا و جهان است که تقریباً هر نوع جایزه ای را که از سازمان های ورزشی و غیر ورزشی اهدا شده، تصاحب کرده است.

شیوع اختلالات روحی در بیماران سرطانی:

در آمریکا میزان شیوع اختلالات عمده ی روان پزشکی نظیر افسردگی، اضطراب، حملات هراس و فوبیا در میان بیماران سرطانی، همانند میزان شیوع آن ها در جمعیت عمومی بر آورد شده است. علاوه بر شیوع انواع بیماری های روحی، اختلال حملات هراس در میان بیماران سرطانی 5 درصد بیش تر از جمعیت عمومی گزارش شده است. با این وجود، کم تر از نیمی از بیماران مبتلا به سرطان های پیشرفته که از اختلالات مهم روان پزشکی رنج می برند، ازمرکز بهداشت روانی، خدمات درمانی دریافت می کنند. اختلالات روان پزشکی در بسیاری از بیماران مبتلا به سرطانِ پیشرفته، بدون درمان باقی می مانند که به صورت وخیم شدن کیفیت زندگی این بیماران خود را نشان می دهند. تحقیقات نشان می دهند شیوع اختلالات روان پزشکی در بیماران سرطانی ای که تازه به این بیماری مبتلا شده اند و هنوز بیماری شان حاد نشده، در مقایسه با بیمارانی که مراحل وخیمی بیماری شان را می گذرانند، از میزان کم تری برخوردار است. با این وجود، شیوع بیماری های روان پزشکی را در میان بیماران سرطانی از 3 تا 38 درصد تخمین می زنند. متخصصان معتقدند که برای بهبود کیفیت زندگی بیماران مبتلا به سرطان های پیشرفته، درک بیماری های روان پزشکی و چاره جویی و به کار بردن درمان های جامع روان شناختی و دارویی ضروری است.
این در حالی است که در ایران به دلیل فقدان سیستم منظم آمارگیری، اطلاعات قابل اتکایی در خصوص میزان شیوع اختلالاتِ روحی در میان بیماران سرطانی وجود ندارد؛ ولی به نظر می آید که شیوع آن ها خیلی با آمارهای جهانی در سایر کشورها متفاوت نباشد. در ایران درمان بیماری سرطان بیش تر روی درمان های جسمانی تمرکز دارد تا عوارض و بیماری های روحی ای که پس از ابتلا به سرطان در فرد بیمار مشاهده می شوند. توان بخشی روانی افراد مبتلا به سرطان و پرداختن به درمان اختلالات روحی آن ها در کشور ما در مراحل اولیه است و توجه عمده ای به آن نمی شود.(4)

پی نوشت :

1- USA National Cancer Institute (2009) Taking Time: Support for People with Cancer . US. national Institute of Health. www. cancer . gov
2- Nationwide Speakers Bureau Site (2009) LANCE ARMSTRONG. CANCER WORLD CHAMPION CYCLIST, OL YMPLAN, AND SURVIVOR.
3- سرطان بهترین اتفاق زندگی من (1386). سایت مرکز خدمات مشاوره ای صنعت نفت.
4- USA American Cancer Society (2008) Your Feelings: Learning You Have Cancer. US. national Institute of Health. www.cancer. gov

منبع مقاله :
خدابخشی، رامین، (1388)، سرطان و بحران های روانی: سرطان زنگ بیداری، تهران، نشرقطره، چاپ اول